پنهان شده ام پشت لبخندي که "درد"ميکند..!
بايدکسي راپيداکنم که دوستم داشته باشد..!
آنقدرکه يکي ازاين شب هاي لعنتي آغوشش رابراي من ويک دنياخستگي ام بگشايد
هيچ نگويد...
هيچ نپرسد...
ف ق ط مرادرآغوش بگيرد...
بعدهمانجابميرم...
هيچ دردي در اين حدنيست:
من از اين زندگي
خ س ت م
نظرات شما عزیزان: